چرا باید وبلاگ من رو بخونید؟
شروع زندگی
اول از همه خوشحال از اینکه به این پست رسیدین و دارین مطلبی میخونین که امیدوارم تا انتها لذت ببرین. خب من احمد نحوی هستم طبیعتا تو سایت خودم هستین و از این بابت تشکر میکنم. 22 سالمه و حدودا 4 سال میشه که تو حوزه طراحی سایت و مخصوصا سئو مشغول فعالیت هستم. میخوام تو این مطلب یکم که نه، کل موضوع در مورد خودم باشه که بیشتر باهام آشنا شین. کلا از بچگی عاشق کامپیوتر بودم، مدام بازی و بازی و بازی … از این بازی اکشن به اون بازی معمایی فرقی هم نمیکرد فقط اینکه باهاش حال کنم میرفتم برا نصب. به زور در هفته چندبار بازی میخریدم اونم با سر و صدای مامان و بابا که خرج چی داریم میکنیم و اینا! مدرسه که قاچاق مواد مخدر قشنگ بود یادتون باشه بین شلوار و پیرهن لای کمربند جاساز بود قشنگ برا همین ما هم برای ارسال و دریافت بازی استفاده میکردیم. کامپیوتر ماهم که نفتی بود به قول خودمون البته الان نفتی صداش میکنیم دمش گرم خیلی بامعرفت بود هرچی میریختیم مارو سرگرم میکرد اصن یه وضعی خلاصه. مانیتورم از این لامپ خلعه ای که مطمئنم یادتونه قشنگ نیم متر قطر داشت؟ اره! کیبورد و ماوس داشتیم یه میز کامپیوتر هم تولدم بود فکر کنم خرید بابا.
تحصیلات کامپیوتری
اومدیم دبیرستان و همین ماجرا بود تا اینکه رسیدیم هنرستان و انتخاب رشته. اصن یه بحرانی بود واقعا برا خودش نه تجربه داشتیم از بابتی هم وابستگی شدید به کامپیوتر همون بازی بود که الان سایتمو دارین میبینین و تو صفحه وبلاگم هستین. پسرعموم امید جان مشاوره مدرسه بود و بابام ازش خواست به من مشاوره بده در مورد انتخاب رشته. من خودم تو ذهن یه چیزایی رو چینده بودم که مثال هم به قطع میخوام یا برم کامپیوتر یا برم گل و گیاه، خلاصه نشستیم سر میز مذاکره. اولین سوال پسر عموم: چه رشته ای دوست داری؟ طبیعتا جوابام مشخص بود، گفت تا حالا گل نگه داشتی؟ گفتم نه! گفت خب این که پَر. کامپیوتر چقدر کار کردی؟ گفتم زیاد! چون داشتیم پای میز صحبت میکردیم سیستم بغلم بود. گفت مثلا کنترل پنل رو باز کن! یکم خندم گرفت ولی باز کردم، گفت بیشتر از این بلدی گفتم اره بابا. خلاصه که تموم شد، یعنی انقدر راحت به نتیجه رسیدم من که دردم نداشت. رفتیم هنرستان و کامپیوتر رو انتخاب کردیم البته بگم کنکور و اینا هم دادیم ولی قسمت نبود خلاصه. هنرستان من اسمش معراج خضراء بود، توی افسریه خیلی خلاصه ش کنم چون دوران تلخی داشتم اونجا، انقدر تو اون چند سال من تایپ کردم. (به طور متوسط در هفته ما 24 ساعت تایپ میکردیم. یکم اونجا با کامپیوتر متوجه شدم ممکنه کامپیوتر بعضی موقع ها کسل کننده هم باشه اگه عشق و علاقت نباشه. اومدیم بیرون از هنرستان و تحصیلو زیاد جدی نگرفتم منتظر بودم موقعیتی باشه که بتونم با عشق و علاقم کار کنم.
کار یا عشق یا هردو
بعد یه مدت که میرفتم دانشگاه بازم رشته کامپیوتر بابام کمک میخواست تو شرکت برا همین نصف وقتمو اونجا میگذروندم. چند تا کار داشتم چون کمک بود از منشی، جواب مشتریا، نظافت، بعضی موقع ها پخت و پز و در کنارش مهم ترین تجربه زندگی کاری ام طراحی سایت و ربات تلگرام. اصن نمیدونستم وردپرس یعنی چی؟ فکر میکردم ورده نرم افزار تایپ مایکروسافت با چیزی پرس شده!!! رفتیم رفتیم طراحی رو شروع کردیم یه شرکت هاستینگ پیدا کردیم و شروع بکار، یواش یواش از زیر کارای دیگه میزدم می اومدم سراغ طراحی سایته که آخرم با ملایمت اومدیم از شرکت بیرون، چند ماهی که بیرون بودم کسی بهم زنگ زد که مهندس شبکه بود و چند سالی بابا رو میشناخت چون می اومد دفتر بابا من سایت و ربات تلگرام رو نشونش دادم برا همین گفتم چیزی بود در خدمتتم. خلاصه تو مترو بودیم زنگ زد گفت اره سمت هفت تیر شرکتی هست نیرو میخوان هستی؟ گفتم اره! فردا ساعت 8 صبح اومدم شرکت… اینجا خلاصه کنم… حدودا 1 سال و 8 ماه کار کردیم 5 تا سایت دستم بود یدونه اینستاگرام و یه کاتالوگ الکترونیکی طراحی کردیم همه چی خوب بود تا اینکه احساس کردم ارزش خودم بیشتر از این حرفاست… من بیشتر از اینا ازم بر میاد پروژه شخصی هم داشتم و داشت خداروشکر بیشتر هم می شد. روز به روز هفته به هفته.
شروع کسب و کار شخصی
اومدیم بیرون و چسبیدم به کارای خودم پروژه های شخصیمو با قدرت بیشتری شروع کردم، تیپ اداری رو تو خودم حفظ کردم قرارداد میبستم و از همه مهمتر نوع کلامو با مشتریان حفظ میکردم و بهشون اطمینان میدادم چون میدیدم چقدر ضربه میخوردن از آدمای قبلی. خلاصه این بود داستان من احمد که داره سعی میکنه همیشه رو به جلو باشه همیشه موفق باشه همیشه کمک کنه همیشه یاد بده و همیشه یادبگیره! من دوره های زیادی هم گذروندم تو کار خودم و البته حاشیه کار خودم از دوره بی ال اس که مربوط به استارتاپ میشه و دوره های تکنیکال سئو و طراحی وب با وردپرس از دانشگاه تهران، تولید محتوا، سئو کلاه سفید و سی آی دبلیو و… که قرار هست بگذرونم. امیدوارم دوست داشته باشین از این مطلب و حتما نظر بدین.
شغل شما بخش عمده ای از زندگیتان را تشکیل خواهد داد، پس تنها راهی که از این بخش احساس رضایت خواهید کرد این است که باور داشته باشید در حال انجام کار بزرگی هستید. بهترین راه برای انجام یک کار بزرگ نیز لذت بردن از آن کار است. اگر نمی دانید چه باید انجام دهید عجله نکنید و سعی نمایید اول راه خود را بیابی | “استیو جابز”